پيشوايان شيعه تمام عمر خويش را صرف بسط احكام و اخلاق و عقايد نمودند و تنهاهدف و مقصدشان نشر احكام خدا و اصلاح و تهذيب بشر بوده، نورشان از بسيط خاك تاآن سوى افلاك و از عالم ملك تا آن سوى ملكوت اعلى پرتوافشانى كرده و مى كند.
ائمه(عليهم السلام) نه فقط خود با دستگاههاى ظالم و دولتهاى جائر و دربارهاى فاسد مبارزه كرده اند بلكه مسلمانان را به جهادبر ضد آنها دعوت نموده اند، بيش از پنجاه روايت در وسائل الشيعه و مستدرك و ديگر كتب هست كه «از سلاطين و دستگاه ظلمه كناره گيرى كنيد و به دهان مداح آنها خاك بريزيد، هر كس يك مداد به آنها بدهد يا آب در دواتشان بريزد چنين وچنان مى شود ..» خلاصه دستور داده اند كه با آنها به هيچ وجه همكارى نشود وقطع رابطه بشود.
امام خمينى در جاى ديگر اينطور مى فرمايند:
ائمه ما(عليهم السلام) همه شان كشته شدند براى اينكه همه اينها مخالف با دستگاه ظلم بودند اگر چنانچه امامهاى ما تو خانه هايشان مى نشستند .. محترم بودند،روى سرشان مى گذاشتند ائمه ما را، لكن مى ديدند هر يك از اينها حالا كه نمى تواند لشگركشى كند از باب اينكه مقتضياتش فراهم نيست، دارد زيرزمينى اينهارا از بين مى برد، اينها را مى گرفتند حبس مى كردند ..
مرحوم شيخ كلينى از قول يكى از ياران امام رضا(ع) مى نويسد:
پس از آنكه حضرت رضا(ع) به امامت رسيد سخنانى ايراد فرمود كه بر جان وى ترسيديم و لذا به آن حضرت عرض شد: مطلبى آشكار كردى كه بيم داريم اين طاغوت(هارون) بر عليه شما اقدامى كند، و حضرت در جواب فرمود:
هر كارى مى تواند انجام دهد …
يكى ديگر از ياران حضرت مى گويد:
به امام عرض كردم: شما خود را به اين امر (يعنى امامت) شهره ساخته و جاى پدرنشسته ايد، در حالى كه از شمشير هارون خون مى چكد (و دوران اختناق عجيبى حكمفرماست، شما با چه جراتى چنين مى كنيد؟!) كه آن حضرت با پاسخ خود به وى فهماند كه اين مسائل و ماموريتهاى ائمه(عليهم السلام) قبلا از جانب الهى تعيين شده و هارون قدرت مقابله با حضرت را ندارد.
امام هشتم با هشيارى سياسى خويش توانست پس از مرگ هارون (كه در سال دهم از امامت حضرت اتفاق افتاد) در دوران نزاع و كشمكش هاى ميان دو برادر (يعنى امين و مامون) به ارشاد و تعليم و تربيت شيعه ادامه دهد.
و بالاخره پس از به قدرت رسيدن مامون، با حركتها و موضع گيريهاى دقيق وحكيمانه نقش عظيم خويش را به خوبى ايفا نمود.
همانطور كه معروف است مامون در ميان خلفاى بنى عباس از همه داناتر و زيرك تربود، از علوم مختلف آگاهى داشت و تمام اينها را وسيله اى براى پيشبرد قدرت شيطانى خويش قرار داده بود و از همه مهمتر جنبه عوام فريبى وى بود.
وى با طرح يك نقشه حساب شده، ولايت عهدى حضرت را پيشنهاد كرد كه اهداف مختلفى را دنبال مى نمود از جمله: در هم شكستن قداست و مظلوميت امامان شيعه و پيروانشان،مشروعيت بخشيدن به حكومت خويش و خلفاى جور قبلى و كسب وجهه و حيثيت براى خويش،تخطئه شيعيان مبنى بر عدم اعتنا به دنيا و رياست، كنترل مركز و كانون مبارزات، دور كردن امام از مردم و تبديل امام به يك عنصر دربارى و توجيه گر دستگاه.
مقام معظم رهبرى حضرت آيه الله خامنه اى (مدظله العالى) ضمن برشمردن و توضيح اهداف فوق فرموده اند:
در اين حادثه، امام هشتم على بن موسى الرضا(ع) در برابر يك تجربه تاريخى عظيم قرار گرفت و در معرض يك نبرد پنهان سياسى كه پيروزى يا ناكامى آن مى توانست سرنوشت تشيع را رقم بزند، واقع شد. در اين نبرد رقيب كه ابتكار عمل را بدست داشت و با همه امكانات به ميدان آمده بود مامون بود.
مامون با هوشى سرشار و تدبيرى قوى و فهم و درايتى بى سابقه قدم در ميدانى نهاد كه اگر پيروز مى شد و اگر مى توانست آنچنانكه برنامه ريزى كرده بود كار رابه انجام برساند يقينا به هدفى دست مى يافت كه از سال چهل هجرى يعنى از شهادت على بن ابيطالب(ع) هيچيك از خلفاى اموى و عباسى با وجود تلاش خود نتوانسته بودند به آن دست يابند يعنى مى توانست درخت تشيع را ريشه كن كند و جريان معارضى را كه همواره همچون خارى در چشم سردمداران خلافتهاى طاغوتى فرو رفته بود بكلى نابود سازد.
اما امام هشتم با تدبيرى الهى بر مامون فائق آمد و او را درميدان نبرد سياسى كه خود به وجود آورده بود بطور كامل شكست داد و نه فقط تشيع ضعيف يا ريشه كن نشد بلكه حتى سال دويست و يك هجرى يعنى سال ولايتعهدى آن حضرت يكى از پر بركت ترين سالهاى تاريخ تشيع شد و نفس تازه اى در مبارزات علويان دميده شد و اين همه به بركت تدبير الهى امام هشتم و شيوه حكيمانه اى بود كه آن امام معصوم در اين آزمايش بزرگ از خويشتن نشان داد.
آرى نمونه هاى هشيارى وتيزبينى آن حضرت در قضاياى متعددى جلوه گر است مانند ماجراى نماز عيد كه هر چندبا پيشنهاد مامون بود اما حركت و شيوه حضرت به گونه اى بود كه مامون دستورجلوگيرى از اقامه نماز را صادر كرد و به قول رهبر عزيزمان «مامون را درميدان نبردى كه خود به وجود آورده بود بطور كامل شكست داد.»
دستت نمى رسد كه بچينى گلى ز شاخ بارى به پاى گلبن ايشان گياه باش
منبع:كتاب فضل ترا آب بحر كافى نيست كه تر كنم سرانگشت و صفحه بشمارم
آخرین نظرات