سلام. ببخش رو سیاهی های مکررم را!
ببخش که حواس شست هایم پرت شماست و سر به هوا و بازیگوش شده…
اگر واژه واژه بی خط عشقت اشک بنویسم،انتهای انتظار را نشانم می دهی؟
بوی نم گرفتم زیر آوارانتظارت آقا!
جمعه ها را یک به یک می بوسم و کنار می گذارم،چقدر جمعه مانده تا انتهای جاده نگاه کنم؟
یک عمر است در پاییز نیامدنت هر روز زردتر و کم رنگ تر می شوم!
یک عمر است که هیچ جا شکوفه ای نمی بینم. کی انتظارمان سبز می شود؟کدام جمعه بهار میشود؟
دیوار های اتاقم بوی خاکستر می دهند. وقتی غرق در تاریکی می شوم،به بی عدالتی پنجره پی می برم که خورشید را یا بهتر بگویم ،شما را دریغ می کند از لحظه های سردم…
تمام روز ها وشب هایم در انتظارت تسبیح می شود و می شکنم در حرف به حرف «اللهم عجل لولیک الفرج» اما باید باشم تا بیایی!
تکه هایم را جمع می کنم،آیه آیه بند می خورم و می ایستم و دوباره صبر را اقامه می بندم.
ببین آقا!
دیگر تمام قنوت هایم تکرار نام توست و اشک هایم شهادت می دهند انتظار دوباره ام را…
دوباره ورق می خورم در صفحات تقویم. تلخ است تحمل غروب های جمعه که بوی شنبه بدون شما را به خود می گیرند.
کدام جمعه از این جمعه های خاکستری با آمدن تان سبز خواهد شد؟ کی جشن بهار واقعی می گیریم؟
عجل علی ظهورک…
آخرین نظرات