?مجید بربری
?️نویسنده: کبری خدابخش دهقی
روایتی جذاب و خواندنی از حر زمانه ما، جوان دهه هفتادی، شهید مدافع حرم مجید قربانخانی
بخش اول: بخش تاریک و خاکستری آن است. او در یافت آباد تهران قهوه خانه دار بوده، و زندگی او سرشار از مواردی است که این جور آدم ها با آن درگیر هستند.
بخش دوم: عنایتی است که به او می شود و مسیر زندگی اش عوض می شود و مهر حر مدافعان حرم بر پیشانی او نقش می بندد.
قصه مجید بربری، قصه ای از جنس شاهرخ ضرغام حر انقلاب است.
در بخشی از متن کتاب می خوانیم:
رفتن مجید ، هیچ وقت در ذهنم نمی گنجید . فکر می کردم شوخی میکنه . مثل همه بیست و چند سال زندگی اش ، به استثنای این اواخر ، که شوخی شوخی سر کرد. می گفتم به قول خودش جوگیر شده ، جو چند تا بچه هیاتی را گرفته که اومده اند قهوه خانه اش و بعد از چند وقتی تموم می شه و می ره . هر بار که آبجیم نگران بود و به من زنگ می زد ، با هق هق گریه می گفت : حسن ، رفتنش قطعی شده ، این داره می ره . اگه بره من چه خاکی به سرم بریزم . ولی من در جواب اون گربیه ها ، از ته دل قش قش می خندیدم و می گفتم : آبجی ، نگران نباش . این فیلمشه ! این هم یه اذیت جدیده ، جو گیر شده . چشمش به چهارتا بچه هیاتی افتاده ، این جوری شده . از دور و برش که برن ، بر می گرده پیش همون رفیق های قبلیش . قلیون و بقیه بساط . تو این قدر نگرانش نباش .
ما فکر می کردیم مجید جوگیر شده ، ولی نشده بود ….
آخرین نظرات