ای گل غایب! آب ها نام تو را زمزمه می کنند.درخت ها به احترام تو سبز می شوند.نسیم،دعای عهد را در گوش سرو ها می خواند. دریاها با ذکر نام ویاد تو بی کرانه می شوند.گل ها رنگ و بویشان را از جمال تو وام می گیرند.زمین وآسمان وانسان دست به دست هم می دهند وبا نجوایی سبز برای طلوع روی ماهت دعای ندبه می خوانند.
ای مولا!ظهور وحضور تو سر سبزی مدام دنیا را نوید خواهد داد. شکفتن گل رویت بهترین هدیه برای منتظران است.دل ها ودیده های ما را دریاب!
ای مسافر غریب!نمی خواهم دردی بر درد های تو باشم،که این دلگویه های دلی دردمند است ونه زخمی برای دل دوستان راستین تو که نیک می دانم حساب آنها از این خطاب ها جداست.
زهی خوش خیالی است که موج گوش آزار حضور بی حاصل برخی وقت گذران ها را به ظهور صغری تفسیر کنیم. خود خوب می دانیم آنچه بر ما می رود، نه یاد تنهایی های غریبانه تو که رفع نیازهای پست دنیایی ماست واین هجوم، نه برای آزادی تو از زندان غیبت که برای رفاه بیشتر خود است.
به راستی کدام یک از ما مدعیانیم که آمدن تو را آنگونه که واقعیت خواهد یافت، برتابیم؟
تا چه حد خود را برای آن آمدن، مهیا ساخته ایم؟
وآیا هرگز ما به این فکر کرده ایم گریه های نیمه شب آن مسافر غریب برای چیست؟!
بی گمان بخشی از مویه ها برای بی وفایی ماست…
او می گرید؛اما نه برای عریضه های چاه ها؛که برای گرفتار آمدگان در چاه های خود خواهی.
او می گرید؛ام نه برای فرو غلتیدن جوانان در ورطه های گمراهی که برای سکوت دانشمندان.
می نالد، نه برای خود که برای ما…
آخرین نظرات